باربد باربد ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

باربد بزرگ ما

مسافرت آبان ماه 90

من وپسرم البته بدون باباش از یکشنبه ٢٢ آبان ماه تا ٢٩ را به مسافرت یک هفته ای رفتیم به شیراز وفسا وخیلی خیلی خوش گذشت . باربد توی این سفر تجربه های زیادی کسب کرد که شاید توی تهران به این زودی ها اتفاق نمی افتاد مثلا بره وگوسفند وبز  ومرغ وخروس وکبوتر وخرگوش را از نزدیک دیدوتقریبا الان دیگه وقتی براش از صدا هاشون ویا شکلشون حرف میزنم میفهمه وحتی صدای بعبعی خیلی خوب میگه .از تجربه های دیگه باربد آب باشی با شیلنگ آب به درختها وچیدن میوه از درخته وحتی یاد گرفتن اسم میوه هاست که خیلی خوشحالم که چنین تجربیاتی رو پسرم کسب کرده آخه پسر من قراره دکتر بشه وبه معلومات عمومی زیادی نیاز داره 
30 آبان 1390

برای تولد پسرم

چه دعايت كنمت بهتر از اين : خنده ات از ته دل گريه ات از سر شوق روزگارت همه شاد سفره ات رنگارنگ و تني سالم و شاد كه بخندي دائم انشاءاله سالهای سال شاد وموفق باشی عزیز یه دونه مامان وبابا  
17 آبان 1390

کلمات کودکانه

حدود ١ ما از تولدباربد میگذره ویاد گرفته که کلمات درست ادا کنه  کلماتی که پسرم تا این تاریخ١٧/٨/٩٠ درست وواضح میگه اینا هستن: -مه مه -ماما -لالا -حاجی(پدر بزرگ باربد) - آب- دایی -عکس -هاپ هاپ (صدای هاپو) -عرعر(صدای الاغ ) -دکمه وکلماتی که منظورشو میرسونه وما میفهیم: -مادو(مادر بزرگ باربد) -نانا(سازهای خودش وباباش) -بوبه(غذاهای خوشمزه اش) -عت(ساعت) -گل گل (لوستر ویا بع عبارتی نور-لامپ) -دد(بیرون از خونه) -کش(کفش)  
17 آبان 1390

بدون عنوان

این عکسها در ١٢ ماهگی از باربد انداخته شده این عکسش ژست دکترا رو گرفته البته خیلی ها گفتن مثل نماینده های مجلس ،بازیگرها وهزارتا آدم پروفسور دیگه شده .اینو بگم که پسرم همه اینا رو که بهش نسبت دادن هست ...
13 مهر 1390

هوش برتر-خاطره2

باربد عزیزما هوش سرشاری داری وحس ششم بسیار بالا باربد عزیزما هوش سرشاری داری وحس ششم بسیار بالا ،عزیزم روزهایی که میدونی مامان خونه است خیلی راحت تا ٩ونیم صبح میخوابی ولی روز هایی که مامان می خواد بره سر کار زود بیدار میشی واگه مامانیو نبینی گریه میکنی این نشون میده خیلی خوب میتونی بوی مامانی رو تشخیص بدی که کنارته یا نه وقتی بزرگ شدی حتما به خاطر تمام نبودنام ازت عذر خواهی میکنم ...
30 تير 1390

کتاب وشعر

یکی از شعر هایی که بباربد کوچولوی ما خیلی دوست داره جوجه جوجه طلاییه که واسش میذارم تو وبلاگش جوجه جوجه طلائی     نوکت سرخ و حنائی تخم خود را شکستی     چگونه بیرون جستی گفتا جایم تنگ بود       دیوارش از سنگ بود نه پنجره نه در داشت   نه کس ز من خبر داشت دادم به خود یک تکان   مثل رستم قهرمان تخم خودرا شکستم       اینجوری بیرون جستم  البته باربد به تخم مرغ میگه توتو.... پسر من به کتاب خیلی علاقه داره درست مثل این کوچولو   ...
23 تير 1390